خونه مامان جون و بابا جون
داشتیم میرفتیم فرودگاه استقبال مامان جون و بابا جون ( داشتن از کربلا میومدن ) ...
پیش دبستان
بچه ها من خیلی دوست دارم برم مدرسه ، تو مهد کودک یه خاله ستاره داریم همش می خوام برم کلاسش آخه معلم پیش دبستانه ، کلاسش میزو نیمکت داره . امسال خدارو شکر میرم بالاخره ...
تولد 1 سالگی سارینا
چند تا از عکسای تولد ١ سالگیمو براتون می فرستم . خیلی خوشحالم که ١ سالم تموم شده . یه عکسم با باباجونم گذاشتم چون عاشقشم . این کیک و از بیرون خریدیم اینو مامانم خودش پخته . عکس پسر خاله هامم گذاشتم . بزرگه اسمش علیرضا و کوچیکه اسمش محمد امینه . دوسشون دارم این کیک منه اما آرمیتا و علیرضا میخوان فوتش کنن . بابا برید کنار دیگه ...
بریم گردش
بابا جون آخه خسته شدیم اونقدر به مامانم گفتیم مارو ببر پارک و گردش . اصلا خودمون می ریم بابام . سارینا دستمو بگیر بریم پارک مامانم کفشامونو نداده ما هم می خوایم با مال خالم بریم اصلا ...
عید سال 1391
سلام دوستای گلم . این عکسا مال روز اول عیده . ما داشتیم میرفتیم خونه مامان بزرگ . دوتایی امسال مثل هم لباس خریدیم چون دوست داشتیم مثل هم لباس بپوشیم . ...
سفره هفت سین
این عکسا مربوط به هفت سین سال 1391 هستش . این اولین هفت سینیه که منم هستم . اما هنوز نمیدونم یعنی چی . هر چی مامانم شمع هارو روشن می کرد من خاموش می کردم و همه چی رو به هم می ریختم . فکر میکردم مامانم واسه خنده اینارو چیده . یعنی به نظرتون اسباب بازیه جدیدمونه ؟ ...
امامزاده داوود
سلام دوستای خوبم . تقریبا 2 هفته پیش رفتیم جاده امامزاده داوود و رفتیم بیرون ناهار بخوریم . جاتون حسابی خالی بود با آرمیتا تا میتونستیم سنگ بازی کردیم . سنگارو برمیداشتیم می انداختیم تو رودخونه . حسابی خوش گذشت اینجا پشتمون به دوربینه آخه داریم سنگ پرتاب می کنیم ...
منتخب عکسها
یک سری از عکسامونو که همش مال فروردین و اریبهشت سال 91 هستش براتون می فرستیم که همش پر از خاطرات خوب برای ما دو خواهره . ...
اولین جمله من
سارینا : سلام دوستای خوبم ، من اول اردیبهشت وارد ٢١ ماهگی شدم و کم کم می خوام جمله بسازم . دیگه می تونم بگم پاشو ، برو ، بده ، بیا ،بخور ، مامان خدیده ، بابا خدیده ( همون خریده ) ، به هویج میگم هبیج. خجالت می کشم بگم اولین جملم چی بود اما می گم : چند روز پیش خواهر بزرگترمو وقتی مامانم نبود زدم ، وقتی مامان از آرمیتا پرسید صورتت چی شده من با صدای بلند گفتم : خودمم زدم ، این اولین جمله من بود با شرمندگی ...